اینشتین، ضدجاذبه رابزرگترین اشتباه خود میشمارد. اما
به نظر میرسد که او با اضافه کردن یک نظریهیضدجاذبه به فرضیهی نسبیت خود که آن را شرط فلسفهی
انتظام گیتی میخوانند، کاردرستی انجام داده است.
این شرط اضافه در فرضیهی نسبیت، به فضا یک خاصیت تدافعینسبت میدهد به
این معنا که فضا خودش را دفع میکند، گستردهتر میشود و هرچهسریعتر این روند افزایش
گستردگی ادامه مییابد. اینشتین این عامل به ظاهر بیارزشرا اضافه کرد چرا که تصور میشد جهان هستی ثابت است
و بیحرکت. در نتیجه نیاز بودتا نیرویی وجود داشته باشد و قدرت کشش جاذبهیی زمین را بالانس و دچار
تعادل کند کهمواد
موجود بر روی زمین، کوچک و کوچکتر نشوند.
اما در دههی 1920، ادوین هابلکشف کرد که جهان هستی خود به خود در
حال گسترش و افزایش است. در نتیجه اینشتین نیزنظریهی “تعادل انتظامی گیتی” را به دلیل ترس، پس
گرفت! اما به نظر میرسد اینایده نباید محو شود. نظریهی
کوانتومی میدانها، ثابت میکند که حتی فضاهای خالی نیزبا انرژی زیاد در حال طغیان و جنب و جوش هستند. در
واقع همان تاثیر جاذبهیی
g=10 که نظریهی ضدجاذبهی اینشتین را توصیف میکند. این نظریه
در مورد قدرت دافعه (کهدر مقابل جاذبه مطرح میشود) مقداری گنگ و مبهم است اما به آن یک
ارزش تخمینیمیدهد. تقریباً 10 سال پیش، فضانوردان متوجه شدند که سرعت گسترش
ابعاد جهانهستی در حال افزایش است و در نتیجه نظریات آزمایش خود در مورد نیروی
ضدجاذبه رامطرح
کردند. در عین ناباوری و سرگردانی فیزیکدانها هم این فضانوردان، قدرت ضدجاذبهرا شامل 120 نیرو دانستند که
10 بار از مقدار پیشبینیشدهی قبلی کوچکتر است. این نتیجه، بسیار گمراهکننده و عجیب است. اگر تعادل برقرار
شده میان جاذبه ودافعه، مقداری برابر با صفر بود، در نتیجه یکی از قوانین عمیق و مهم
طبیعی در موردشصدق
میکرد اما یک عدد غیرصفر که تازه با تئوری ابتدایی نیز غیرقابل مقایسه شناختهشده را نمیشود تعبیر کرد. برای وخیمتر کردن شرایط، کیهانشناسان به ایدهییعلاقهمند شدند
که نیروی دافعهی بسیار قوی و بزرگی در اولین مرحلهی تفکیک پس ازانفجار بزرگ یا Big Bang را مطرح میکند
چرا که این نظریه، سناریوی جذاب و محبوبمربوط به زمین غیرمسطح و در حال
افزایش حجم را تایید میکند. با توجه به این تئوری،جهان هستی پس از تولد و شکلگیری، با سرعتی غیرقابل
باور توسط یک عامل قدرتمند وعظیم، تغییر حجم داد و این نیرو را قدرت ضدجاذبه یا دافعه ایجاد نمود. در نتیجهاگر بخواهیم دلیل و برهانی بر این افزایش حجم سریع
و روزافزون بیابیم، به نظریهیینیاز داریم که توضیح دهد چرا ضدجاذبه در ابتدا بسیار قوی و شدید
بود، سپس با شتاب وسرعت کاهش مقدار پیدا کرد و سپس به مقداری در حوالی صفر رسید. به عبارت
دیگر، مامیخواهیم
بدانیم که چرا نیروی ضدجاذبه، تقریباً در اولین فازهای شکلگیری جهانهستی حذف و محو شد اما به طور
کلی از بین نرفت؟ یک احتمال این است که نیرو براثر گذشت زمان، محو میشود. احتمال
دیگر میتواند این باشد که نیرو در فضا تغییرمیکند و در نتیجه ممکن است از ورای دوربین
تلسکوپهای ما، همه چیز بسیار بزرگتر ازآنچه هستند نشان داده شوند. اگر اینگونه است، در نتیجه هر جسمی در
آن منطقه، باسرعت
در کهکشانها و ستارههای دیگر پخش و متلاشی میشد و در نتیجه اصلاً هیچ ناظرینمیتوانست حضور داشته باشد
تا نیرو را اندازه بگیرد.
آنچه که ما نیاز داریم،یک تئوری است که قدرت نیروی دافعه یا
ضدجاذبه را به اندازهی بخشی از قدرت همهینیروهای موجود در طبیعت برای ما تعریف کند.
متاسفانه به نظر نمیرسد که تئوریهایموجود مثل تئوری فرارشتهیی یا تئوری “ام”، این میزان خاص را مشخص
کنند و مقدار کمیکه باقی میماند هم همچنان ناشناخته و اسرارآمیز خواهد بود. در نتیجه باید
دوبارهبه سوال
یک رجوع کنیم!