آسمان هفتم

فراموش کن آنچه را که نمی توانی به دست بیاوری و بدست آور آنچه را که نمیتوانی فراموش کنی

آسمان هفتم

فراموش کن آنچه را که نمی توانی به دست بیاوری و بدست آور آنچه را که نمیتوانی فراموش کنی

فلسفه ی آفرینش فرشتگان

در هر نظام و مجموعه ایی وجود سلسله مراتب منظم ، نشان از نظام مندی و روش مندی هندسه آفرینش در آن مورد دارد.

به طور مثال؛ مگر خداوند متعال به طور مستقیم نمی تواند درخت خشکیده ای را سرسبز کند ؟!!


چنان که گاهی پیامبران و امامان(علیهم السلام) به اذن خدا چنین کاری را می کردند، اما شکل گیری و هدفمندی نظام آفرینش به آن است که آب از طریق ریشه ها جذب ساقه درخت شود و به برگها برسد و برای این منظور نزول باران و هدایت آب ها و کار باغبان ها و... همگی معنا و مفهوم پیدا می کنند و نشاط و فعالیت و گردش کار جهان را فرا می گیرد و در غیر این صورت سستی و رکود و جدایی میان موجودات حاکم می شد.


خداوند متعال که حکیم و احسن الخالقین است نظام جهان را بر بنیانی محکم و زیبا استوار کرده است و لازمه چنین نظامی سلسله مراتب می باشد

در همین رابطه جایگاه وجود فرشتگان در نظام آفرینش تعریف می شود.یعنی اعمالی رو که انجام می دهند طبق قانون اسباب و مسببات صورت می گیرد.


اما در باره اصل وجود فرشتگان :هدف از خلقت هر مخلوقی به خود مخلوقات باز میگردد نه به خداوند متعال زیرا خداوند بی نیازمطلق است وهدف به وی بازنمی گردد.

وحشت

بر دل مردم شهر نیشابور ترسی بسیار افتاده بود سپاه دشمن به نزدیکی شهر رسیده و تیراندازان و مردان نیزه بدست در پشت کنگره ها ایستاده و کمین گرفته بودند . ارگ فرمانروای شهر  پر رفت و آمدتر از هر زمان دیگر بود یکی از سربازان محکم درب خانه خردمند پیر شهر را می کوبید و در نهایت پیرمرد را با خود به ارگ برد فرمانروای شهر نگاهی به صورت آرام و نگاه متین پیر مرد افکنده و گفت می دانم که گلایه ها در سینه داری اما اکنون زمان این سخن ها نیست به من بگو در این زمان چه راهی در پیش روی ماست . شهر در درون سپاه فراوان دشمن گم خواهد شد . دشمن شهرهای بین راه را به آتش کشیده و سرها بریده است .  دیوارها و درهای شهر توان مقاومت زیادی ندارند . هیچ سپاهی هم به کمک ما نخواهد آمد ما هستیم و همین خونخواران پیش روی . لشکر آنها همچون نیزه ایی به سینه شهرمان فرود خواهند آمد.

ریش سفید شهر خنده اش گرفت : فرمانروا پرسید هنگامه جنگ و ستیز است نه جای خنده .
پیرمرد گفت فرمانروایی که می ترسد جان خویش را هم نمی تواند از مرگ نجات دهد چه برسد به مردم بی پناه را.
فرمانروا گفت سپاه دشمن در نزدیکی نیشابور است آن وقت من نهراسم .
ریش سفید گفت در این مواقع هر دو طرف سپاه به فرمانروای خویش و شجاعت او می اندیشند . مردم زندگی و امیدشان را در سیمای شما می بینند و سپاه دشمن هم به فرمانروای خویش .
فرمانروا اگر نباشد نه شهر باقی می ماند و نه سپاه دشمن. ریش سفید ادامه داد راه نجات ما از شمشیر های برهنه دشمن تنها و تنها در به زانو در آوردن فرمانروای آنها خلاصه می شود .  شما در درون شهر هستید و آنهم در مرکز شهر و آنها در بیابان و بدون دیوار ، حال فرمانروایی که امنیت ندارد شما هستید یا دشمن ؟.
فرمانروای نیشابور گفت اکنون در اطراف فرمانروای دشمن پنجاه هزار شمشیر بدست حضور دارند چگونه به او دست یابیم . ریش سفید گفت نیشابور شهری بزرگ است بگذار دور شهر حلقه بزنند به این شکل سپاه دشمن پراکنده می شود و تعداد نگهبانان فرمانروای آنان نیز بسیار کم خواهد شد . آن گاه در زمان مناسب عده ایی را با تن پوشهایی همانند سربازان دشمن به سراغ او بفرستید و سپس سر او را بر نیزه کرده بر برج و باروهای شهر بگردانید تا ترس بر جان آنان فرو افتد در غروب همان روز طبل جنگ را به صدا درآورد به گونه ایی که همه حتی سربازان ما هم بدانند فردا کارزار در راه است. فردایش چون سپیده خورشید آسمان دشت را روشن کند سپاهی نخواهید دید
در همین هنگام رایزنان دربار نیشابور وارد شده و پند و اندرز دادن را آغاز کردند آنها می گفتند جنگ به سود هیچ کس نیست خونریزی دوای درمان هیچ دردی نیست و قتل کردن عذاب دنیوی و اخروی خواهد داشت . فرمانروا رو به ریش سفید شهر کرده و گفت می بینی رایزنان شهر ما را . پیرمرد گفت نوک پیکان سپاه دشمن از همین جا آغاز می شود . فرمانروا با شنیدن این سخن دستور داد رایزنان ابله را به زندان بیفکنند .

اندیشمند یگانه کشورمان ارد بزرگ می گوید : آنهایی که آمادگی برای پاسخگویی به تجاوز دشمن را با گفتن این سخن که : ” جنگ بد است و باید مهربان بود ، درگیری کار بدیست”  را رد می کنند ، ساده لوحانی هستند که خیلی زود در تنور دشمن خواهند سوخت .

چهار روز گذشت دروازه های شهر نیشابور دوباره باز شد ، کشاورزان و باغداران به سوی محل کار خویش بازگشتند و زندگی ادامه یافت .
فرمانروای نیشابور تا پایان زندگی پیرمرد به خانه او می رفت و درس ها می آموخت .

نصیحت شیطان

شیطان گفت :

در دنیا به آن چه تو را کفایت می کند قانع باش و کمک بگیر بر آخرت خود به دوستی علی بن ابیطالب و دشمن باش با دشمنان او .

به درستی که من خدا را در هفت آسمان عبادت کردم و او را در هفت زمین معصیت نمودم . هیچ فرشته ی مقربی و یا پیامبر مرسلی را نیافتم مگر این که به واسطه دوستی علی (ع) به خدا نزدیک شده باشد .




تعریف شیطان

در اینجا  «من» یعنی شیطان:


: من صاحب قدرت و اسم بزرگ و طبل عظیم هستم .

 من قاتل هابیلم , سوار شونده در کشتی نوحم , پی کننده ی ناقه ی صالحم , روشن کننده ی آتش ابراهیمم , طراح قتل یحیایم , غرق کننده ی قوم فرعون در نیلم ,

 به حرکت درآورنده ی وسائل سحر, و جادوی جادوگران در برابر موسایم , سازنده ی گوساله ی سامری بنی اسرائیلم ,

 سازنه و صاحب اره بر فرق زکریایم , حرکت کننده با لشکر ابرهه برای خراب کردن خانه ی کعبه با فیلانم ,

 طراح ناموفق قتل پیامبر اسلام در احدو حنینم , به وجود آورنده ی لشکر صفینم , القا کننده و بوجود آورنده ی حسد روز سقیفه در قلوب منافقانم .

من صاحب هوج (= کجاوه ) در روز جنگ بصره و جملم , من شتر عایشه در روز جملم , دشنام دهنده در روز عاشورا و کربلا به مومنانم , من اما و رهبر و دستور دهنده ی منافقانم ,

من بزرگ پیمان شکنانم .من رکن و ستون ظالمانم , گمراه کننده ی مارقینم , نابود کننده ی اولینم , به انحراف کشنده و گمراه کننده ی آخرینم , نه مخلوق از گل بلکه خلق شده از آتشم , غضب شده رب العالمینم , من لعنت شده ی خدا و فرشتگان و همه ی نیکان اعم از جن و انس و سایر مخلوقاتم .